ooof girlsss | صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل خورشید شیعه آیت الله سیستانی | ||
دختربه خدا گفت : چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان آشکارنکنم ؟ خدا گفت : زیبای من ؛ تو را فقط برای خودم آفریدم . دخترک پشت چشمی نازک کرد و گفت : خدا که بخل نمی ورزد ؛ بگذار آزاد باشم " خدا چادر را به دخترک هدیه داد " دخترک بابغض گفت : بااین ؟ اینطور که محدودترم . اصلا میخواهی زندانی ام کنی ؟ یعنی اسیر این چادر مشکی شوم ؟؟؟؟ خداوند قاطع جواب داد : بدون چادر ؛ اسیر نگاه های آلوده خواهی شد . هرچیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند . تو جواهری . دخترک باغم گفت : آخر . . . آخر ؛ آنوقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت ؛ نه نگاهی به سمت من خواهد افتاد و نه کسی به من توجه میکند . خداوند عاشقانه جواب داد : اشتباه فکرمیکنی!من خریدار توام . آدمیانند و هزاران نوع سلیقه . هرطور که بپوشی و بیارایی ؛ بازهم از تو راضی نمی شوند . اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی ؟ آن نگاه ها مصدومت میکند .
دخترک گفت : مگر خودت زیبایی را دوست نداری ؟ اینطور ساده که نمیشود ؛ میخواهم جذاب ترشوم و خریدنی . مداد شمعی سرخش رابرداشت و دو لبه ی دهانش را قرمز کرد . ماژیکمشکی به دست گرفت و دور چشم هایش کشید . آبشاری از گیسوانش را هدیه داد به نگاه ها " مفت و رایگان " دخترک چون عروسکی در بازار دنیا ؛ پشت ویترین خیابان خود را به نمایش که نه ، به فروش گذاشت . برچسبی روی هرنگاه دخترک به چشم میخورد " حراج شد " هرکس ردمیشد میگفت : آن چیز که حراج شود حتما ارزش و قیمتی ندارد و همگان رد شدند . . . و هیچ کس نخریدش جزنگاه های حریص ودلهای مریض وکسانی که فقط برای خوشی خودشان اورابه بازی میگرفتند آیاارزش اوهمین قدربود؟؟ نظرات شما عزیزان: [ پنج شنبه 16 خرداد 1392
] [ 13:3 ] [ هانیه خانوم ] |
|
|